Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5262 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
conduct
U
اجرا کردن هدایت کردن
conducted
U
اجرا کردن هدایت کردن
conducting
U
اجرا کردن هدایت کردن
conducts
U
اجرا کردن هدایت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fighter direction
U
هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
guidance
U
هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance
U
هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
enhanced
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
preside
U
اداره کردن هدایت کردن
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
steers
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
presiding
U
اداره کردن هدایت کردن
presides
U
اداره کردن هدایت کردن
presided
U
اداره کردن هدایت کردن
lead
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
leads
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
steered
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
directed
U
اداره کردن هدایت کردن
steer
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
steer
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
directs
U
اداره کردن هدایت کردن
steers
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
conducts
U
هدایت کردن
con
U
هدایت کردن
navigated
U
هدایت کردن
conducted
U
هدایت کردن
conned
U
هدایت کردن
directing
U
هدایت کردن
guide
U
هدایت کردن
rede
U
هدایت کردن
navigate
U
هدایت کردن
conduct
U
هدایت کردن
navigates
U
هدایت کردن
navigating
U
هدایت کردن
guides
U
هدایت کردن
guided
U
هدایت کردن
conducting
U
هدایت کردن
steering
U
هدایت کردن
conveying
U
هدایت کردن
conveys
U
هدایت کردن
cons
U
هدایت کردن
conning
U
هدایت کردن
convey
U
هدایت کردن
directs
U
هدایت کردن
direct
U
هدایت کردن
conveyed
U
هدایت کردن
convect
U
هدایت کردن
directed
U
هدایت کردن
conducting
U
هدایت کردن بردن
direction
U
مسیر هدایت کردن
fire direction
U
هدایت کردن اتش
conduct
U
هدایت کردن بردن
conducts
U
هدایت کردن بردن
conducted
U
هدایت کردن بردن
debunked
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
debunks
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunk
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
leads
U
هدایت کردن بست اتصال
canalize
U
هدایت اجباری منشعب کردن
lead
U
هدایت کردن بست اتصال
debunking
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
turn off guidance
U
هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
trim
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
enforced
U
اجرا کردن
enforce
U
اجرا کردن
exercise
U
اجرا کردن
conducts
U
اجرا کردن
perform
U
اجرا کردن
exercises
U
اجرا کردن
exercised
U
اجرا کردن
enforces
U
اجرا کردن
bring inbeing
U
اجرا کردن
carry out
U
اجرا کردن
actualize
U
اجرا کردن
actualise
[British]
U
اجرا کردن
administration
U
اجرا کردن
fulfill
[American]
U
اجرا کردن
make a reality
U
اجرا کردن
administrations
U
اجرا کردن
put into practice
U
اجرا کردن
bring into being
U
اجرا کردن
carry ineffect
U
اجرا کردن
implement
U
اجرا کردن
enforcing
U
اجرا کردن
effect
U
اجرا کردن
effected
U
اجرا کردن
effecting
U
اجرا کردن
make something happen
U
اجرا کردن
carry into effect
U
اجرا کردن
accomplish
U
اجرا کردن
put inpractice
U
اجرا کردن
put ineffect
U
اجرا کردن
put into effect
U
اجرا کردن
conducting
U
اجرا کردن
practising
U
اجرا کردن
carry out
U
اجرا کردن
to put in practice
U
اجرا کردن
delivers
U
اجرا کردن
deliver
U
اجرا کردن
execute
U
اجرا کردن
executes
U
اجرا کردن
implement
U
اجرا کردن
executed
U
اجرا کردن
carry into execution
U
اجرا کردن
practises
U
اجرا کردن
practise
U
اجرا کردن
practicing
U
اجرا کردن
put in practice
U
اجرا کردن
fulfit
U
اجرا کردن
executing
U
اجرا کردن
carry into effect
U
اجرا کردن
conduct
U
اجرا کردن
conducted
U
اجرا کردن
implemented
U
اجرا کردن
performs
U
اجرا کردن
execute
U
اجرا کردن
implements
U
اجرا کردن
implementing
U
اجرا کردن
performed
U
اجرا کردن
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
fulfill a contract
U
قرارداد را اجرا کردن
to perform a command
U
فرمانی را اجرا کردن
perform a contract
U
قرارداد را اجرا کردن
obey
U
اجرا کردن دستور
obeys
U
اجرا کردن دستور
obeyed
U
اجرا کردن دستور
obeying
U
اجرا کردن دستور
to carry a motion
U
پیشنهادی را اجرا کردن
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
performed
U
بجا اوردن اجرا کردن
fill
U
اجرا کردن بزرگ شدن
fills
U
اجرا کردن بزرگ شدن
sight read
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
performs
U
بجا اوردن اجرا کردن
sight-reads
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
to conduct
[run]
a campaign
U
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
sight-read
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reading
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
perform
U
بجا اوردن اجرا کردن
implemented
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
execution
U
بدار زدن اعدام اجرا کردن
implements
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to spotlessly perform something
U
اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
programs
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
passes
U
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passed
U
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
kill
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
pass
U
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
kills
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
homing guidance
U
هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
beamrider
U
موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
mace
U
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
maces
U
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
terminal guidance
U
هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
passes
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
stellar guidance
U
سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
inertial guidance
U
سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
doctrines
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
insulate
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
overlays
U
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlaying
U
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlay
U
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
conductance
U
ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot
U
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance
U
سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
processor
U
وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
concurrent
U
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
to carry out a proposal
U
پیشنهادی را اجرا کردن پیشنهادی را بموقع اجراگذاشتن
support
U
کمک کردن یا کمک به اجرا
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
standards
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
U
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simplest
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com